Memento

ساخت وبلاگ
+ امروز اومدم کتابخونه درس بخونم. باید مینوشتم و نوشتن کاریه که ذهنم ازش فرار میکنه. پس باید تو چهاردیواری کتابخونه محدودش کنم که بتونه کمی جلو بره. جدا ازون چندروزیه که الف کار جدیدشو شروع کرده و حضوری میره سرکار. تنها کار کردن تو خونه باعث شده بود حس کنم کمتر به جریان زندگی وصلم. امروز اینجا حس بهتری دارم. دور و برم تکاپو و زندگی در جریانه. بچه های فسقلی که با مربیشون میان. بچه مدرسه ای هایی که دارن تمریناشونو حل میکنن. پیرزنا و پیرمردایی که میان کتابشونو میخونن و میرن.+ دیروز رفتم برای اولین بار موهامو رنگ کردم و حس عجیبیه. رنگش خیلی متفاوت نیست، اونی که میخواستمم نیست اما باز دوسش دارم. این تغییر هر چقد کوچیک هم برام جذابه. + هنوز شروع نکردم برای کاریدا کردن و حتی برای آماده شدن براش. این بهم کمی استرس میده. همش منتظر اون شرکت عوضیم که پوزیشناشو بهم بگه و خب چه کنم جز اونجا فعلا چیزی تو ذهنم جالب نیست. اما باید واقع بین باشم و همه پوزیشنا رو خوب ببینم. + هنوز زمستونه و سرد. کمی دلگرفته ام اما سیزنال دپرشن هنوز نه! Memento...
ما را در سایت Memento دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6deardiary20s5 بازدید : 19 تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1402 ساعت: 14:37

شنبه شلوغی بود. اما خسته کننده نه. صب با ا و ن خرید رفتیم. بعد تنیس با س و م. و بعدش شام رفتیم خونشون. موقع برگشت داشتم به الف میگفتم که چقدر خوشحالم از وقت گذروندن با این آدما. خیلی وقتا از رو اجبارِ سوشالایز کردن ادما رو دیدم نه اینکه عمیقا لذت ببرم. اما کنار این آدما مثل خونواده یه حس نزدیکی و آرامش رو دارم. آدمای کمی هستن که این حس رو کنارشون دارم. اما برام مثل یه دایره امنن و همین برام بیشتر از کافیه.

Memento...
ما را در سایت Memento دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6deardiary20s5 بازدید : 21 تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1402 ساعت: 14:37

هوا خیلی سرد شده اینجا و حتی کمی برف بارید. یکشنبه رفتیم کریسمس مارکت. تو یه غار بود و خیلی خفن بود. اما قسمت دوست داشتنی روز برای من اونجا بود که از مارکت در اومدیم و قدم میزدیم تو شهر که برف شروع به باریدن کرد. خیلی رویایی بود. زیر برف قدم زدیم و گلوواین خوردیم. کلی فیلم گرفتم طوری که تهش دستم که بیرون دستکش بود یخ زد. روز قشنگی بود. برای سیاهیای زمستون آمادم کرد.

Memento...
ما را در سایت Memento دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6deardiary20s5 بازدید : 22 تاريخ : شنبه 18 آذر 1402 ساعت: 14:04

خیلی روزا با شوق نوشتن از جزییات زندگی بیدار میشم. اما این ذوق تو همون جزییات زندگی گم میشه. دارم محیطم و ذهنم رو مینیمالتر میکنم. دوست ندارم دوست داشتنیام تو شلوغی گم بشه. دو ندارم دفتر نقاشیم زیر خروار وسیله از چشمم بیفته. notion رو جدیتر و مینیمالتر استفاده میکنم. کمتر خرید میکنم و به نظرم به اندازه کافی و بیشتر از اون وسیله داریم (اوکی در مورد لباس اینطور فک نمیکنم). زندگی رو دارم تراش میدم اونجوری که دوست دارم شکل بگیره. میدونم باید اولویت هامو مشخص کنم و عقب نندازمم چیزها رو. دوست دارم به اون تصویری که از زندگی رویاییم دارم عمل کنم و فقط تصورش نکنم. چرخه بهبود به قول رواق. آرزوهام مشخص نیست و میدونم مشخص نکردنشونم عیب منه. دوست دارم فردا برم بشینم و به این فکر کنم. یه گوشه دنج تو شهر پیدا کنم و فقط فکر کنم. Memento...
ما را در سایت Memento دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6deardiary20s5 بازدید : 25 تاريخ : شنبه 18 آذر 1402 ساعت: 14:04